روزی مردی مشغول تماشای پروانه ای بود که برای بیرون آمدن از سوراخ ریز پیله اش تقلا میکرد، مرد دلش به حال پروانه سوخت و تصمیم گرفت به او کمک کند، بنابراین سوراخ پیله را گشاد کرد و پروانه به راحتی از پیله خارج شد. اما آن پروانه هرگز قادر به پرواز کردن نشد و تا پایان عمر مانند یک کرم خاکی خزید!!!

در این داستان، محدودیت پیله که آن مرد آنرا یک مانع برای پروانه میدانست، موهبتی بود که خداوند در پاسخ به درخواست پروازِ پروانه، به او عطا کرده بود… زیرا تقلای پروانه برای خارج شدن از سوراخ ریز، باعث ترشح مایعی از بدنش میشود که به او امکان پرواز میدهد…
بنابراین چیزهایی که ما محدودیت، مشکل یا مانع میپنداریم و ترجیح میدادیم هرگز آنها را تجربه نکنیم، موهبتهایی هستند برای بالا بردن استاندارهای ما تا مانند آن پروانه مجبور نشویم برای تمام عمر بخزیم و “پرواز با بالهایمان” را بجای فلج بودن و خزیدن بر روی زمین، برگزینیم…

این مأموریت ناخواسته و تمام آن چیزی است که ما آنرا مشکل میپنداریم و روبرو شدن با این ناخواسته ها، وسیله ایست برای واضح شدن هدف زندگی ما.